یک رصد یک اتفاق
خیلی وقت بود گزارش رصد ننوشته بودم....
الانم شاید این اتفاق و این رصد خاطره انگیر دلیلی شده بر نوشتن گزارش رصد...
عصر یکشنبه بود که باهام تماس گرفتن برای رصد. باید یه توریست استرالیایی رو از هتل ملک التجار برمیداشتم و به یه گروه دیگه در کاروانسرای زین الدین برای رصد میپیوستم...
حدوای ساعت 5 بود که دیوید رو از هتل سوار کردم و به سمت زین الدین راه افتادیم. با صحبتهای مسیر متوجه شدم که این جهانگرد دوست داشتنی از درصد نسبتا بالایی فلج رنج میبره. البته جالبه این فعل"رنج بردن" رو ماها بکار میبریم نه اونا...خیلی حوصله داشت تازه بعد از ایران میخاست بره دوبی و بعد هم اردن.. نصف دنیا رو هم گشته بود...باهمین به به قول ماها محدودیت...
واقعا آدم جذابی بود.. تو شصت کیلومتر مسیر تا زین الدین کلییی چیز تازه ازش یاد گرفتم. مثلا اینکه ما حدودا 50 نوع کانگرو داریم
بماند....
حدودای ساعت 6 بود که به کاروانسرا رسیدیم چندتا گروه دیگه هم اونجا بودن از جمله یه زوج فرانسوی که با کامیون کاروان خودشون سفر میکردن...
ساعتهای حدودا 8 بود که گروه بعدی هم به ما پیوستن... البته گروه که نه یه توریست انگلیسی که اسمشم حتی یادم نموند...ولی خیلی شیرین بود... یادم نمیره هرچی کردم نتونستم چپ چپ نگاه کردنو بهش یاد بدم... بقیه هم که فهمیده بودن نتونستن...
خلاصه بعد از اینکه لیدر گروه توضیحات کاروانسرا رو واسشون داد و شام سرو شد یهو لیدر بهم گفت فلانی بیا...
به جمع که پیوستم متوجه داستان شدم...
اتفاقی که چند روز پیش برای زوج فرانسوی افتاده بود...اتفاقی بد و عجیب..چند روز پیش از رصد اون زوج با کامیونت شون از مرزهای غربی وارد کشور شدند واز سر بی احتیاطی و ناآگاهی در دامنه یه کوه در منطقه کردستان برای خوابیدن وشام پارک میکنند که ناگهان با صدای بلندی که ناشی از کوبیده شدن قنداق تفنگ به در کاروانشون بوده از خواب بیدار شدند... بعد از چند ثانیه تیر هوایی و بعد هم شکستن در کاروان توسط اشرار... یه حمله که بعد از کلی التماس و خواهش فقط به دزدیده شدن پولهای همراهشون منجر میشه و انگار اشرار محترم از کشتن و دزدین کل اموالشون چشم پوشیده بودند...
خیلی ناراحت شدم... بهرحال این اتفاق توی ایران برای اون زوج افتاده بود. به همین خاطر به اونها پیشنهاد دادیم تا به برنامه رصد ما به صورت مهمان بپیوندند که با استقبال عالی قبول کردند... شب بسیار قشنگی بود. افق تمیز و صاف و آسمون تاریک و مشتری که کم کم داشت توی افق اوج میگرفت. همه از نیم کره شمالی بودن بجز دیوید که تاحالا اصلا این ستاره ها رو ندیده بود. رصد طبع معمول با آشنایی با اسمان و صور فلکی و چند داستان آسمانی دنبال شد ولی قشنگترین جای رصد، رصد مشتری از پشت لنز جدید من بود. لنز 3.7 میلیمتری epic-Ed که روی آپوی اوریون یه تصویر خیره کننده رو ایجاد کرده بود. واقعا تا حالا مشتری رو انقد قشنگ ندیده بودم. البته این تصویر برای بقیه خیلی جذاب تر بود چون هم اولین بار بود که مشتری رو بصورت زنده از پشت تلسکوپ میدیدند و هم تصویر خیلی به عکسها نزدیک بود.
شب زیبایی بود..کاش خاطره اون اتفاق بد از ذهن دوستان فرانسوی ما زود محو بشه
آسمون دلتون پرستاره
بندگان خدا با چه خاطرهای از ایران میرن.امیدوارم خاطره رصد اونقد قوی باشه که قبلیه رو پاک کنه