زندگی پرستاره من

دریچه ای کوچک به جهانی بزرگ

زندگی پرستاره من

دریچه ای کوچک به جهانی بزرگ

رصد ماه گرفتگی 19 آذر

از صبح توی پادگان همش به این فکر بودم که امشب چی میشه! اخه نگرانیم از یه جهت که نبود؛ از صبح تو پادگان شایعه شده بود که سربازا رو لغو خروج کردن؛ داشتم بدترین شرایط رو تو ذهنم بررسی میکردم و انواع و اقسام راه های استفاده از بند معروف جیم رو تو مخیله ام نشخوار میکردم که ناگهان چشمم افتاد به افق غربی!!

یه عالمه ابر تیکه پاره داشتم میرفت آسمون رو نابود کنه! دلم گرفت، واسه خودم کلی ضدحال شدم و داشتم زاری نامه میشدم که ناگهان صدایی پشت در اتاق گفت: مهندس، امروز باید سرهنگ رو تو برسونی خونه (یعنی حدودای ساعت 5بعدازظهر). اون لحظه  برای اولین بار تو زندگیم داشتم فکر میکردم دختر بودنم بد نیستا ولی بعدش کلیییییییی عذاب وجدان گرفتم. آقا بدلایل امنیتی بماند که چگونه از بند الف و جیم استفاده شده و بنده خودم رو ساعت 2 به خونه رسوندم ولی جان رضا اگه یه چند روزی ازم خبری نشد کمپوت یادتون نره ها!!! انفرادی سخته!


وقتی بخونه رسیدم نگرانی هام از هزارتا رسیده بود به یکی: هوا ابره که! هرچی سایت هواشناسی تو دنیا بود چک کردم همه میگفتن یزد صافه ولی ابر بود! بهرحال دیگه کارش نمیشد کرد،‌40 تا دانشجو تا 2ساعت دیگه سوار مینی بوس میشدن و میومدن تا گرفتن ماه رو ببینن. چاره ای نبود

برعکس اکثر رصدها که در یکی از اماکن گردشگری برگزار میشد این رصد رو خیلی خودمونی در رصدگاه سنتی خودم برگزار کردیم.

رصدگاهی که با داشتن آسمانی تاریک و قشنگ، تنها 18 کیلومتر از شهر یزد فاصله داشت. واسه تنوع خوب بود، رصد یه پدیده خارق العاده در یک کویر قشنگ.منطقه ای که افراد بومی به اون "گلو دروازه" میگن، علت نامگذاریش هم اینه که جاده از میون دوتا کوه رد شده و حالت یک دروازه رو برای کویر شمالی یزد ایجاد کرده.

وقتی به اونجا رسیدیم تقریبا گرفت کامل شده بود ولی آسمون هنوز روشن بود. کمی ابر دور و بر ماه رو گرفته بود ولی خیلی کم بود و بعد از چند دقیقه که ماه هم ارتفاعش بیشتر شد، دیگه اثری از ابر نبود. منطقه ای فوق العاده زیبا و دلربا.نمیدونم چرا ولی بنظرم خیلی قشنگتر از ماه گرفتگی تیرماه بود، شایدم به این خاطر بود که ماه روشن تر از دفعه پیش بود.


وقتی به رصدگاه رسیدیم،‌سریع تلسکوپها رو سوار کردیم و با توضیحاتی مختصر برای اولین بار به سراغ ماه زیبا رفتیم. روی هر سه اپتیک چشمی ها 25 و 15 نصب یود تا قرص ماه گرفته به صورت کلی پیدا باشه. در حین رصدپشت تلسکوپ هم به رصدگر ها مناطق مختلف ماه که پشت تلسکوپ خیلی راحت پیدابود رو توپیح میدادیم و بعد هم ماه رو با بزرگنمایی 150 تا 200برابر رصد کردیم تا دیگه هیچی رو از دست ندیم.

اینم یه عکس آتیشی:


همون عکسه در حاله ی دود:

خداییش حیف بود که وقتی ماه شب چهارده تو آسمونه و نمیتونه آسمون رو خراب کنه، دق دلیت رو سرش خالی نکنی! کی باورش میشه تو ماه شب چهارده بشه با چشم به راحتی پروین رو که خیلی با ماه فاصله کمی داشت براحتی دید. خلاصه انقد سربه سر ماه گذاشتیم که بالاخره خودش رو از شر سایه زمین خارج کرد. لحظه ی باز شدن ماه، باشکوه ترین لحظه ی ماه گرفتگی بود به نحوی که همه محو تماشای جوانه زدن پرتوهای نور از سطح ماه بودن. همراه با باز شدن ماه، کار رصد ما هم تقریبا تموم شده بود و بار و بندیل رو جمع کردیم و به شهر نگینی خودمون یعنی شکرستان یزد برگشتیم.


این هم منجمهای ماه گرفتگی: من و آقای سلطانی



آسمون دلتون پرستاره

نظرات 1 + ارسال نظر
مونا یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 12:52 ق.ظ http://smsforu.blogsky.com

سلام.از وبلاگتون خوشم اومد.موافقین تبادل لینک کنیم؟

سلام خانوم مونا ی گرامی
با کمال میل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد