زندگی پرستاره من

دریچه ای کوچک به جهانی بزرگ

زندگی پرستاره من

دریچه ای کوچک به جهانی بزرگ

دو شب رصد، یک دنیا ستاره

 

خیلی وقتها دلهای آسمانی منجمها برای یک شب آرام و ساده رصدی لک میزند. خب حالا!!!من که نگفتم منم دلم آسمونیه که جبهه میگیرید! ولی خب دلم لک زده بود برای یک شب آروم! شبی که به دور از هیایوی گروه های رصدی کوچک و بزرگ، آسمان خدا را زیر قدمهای کوچکم بگذارم و رصد کنم. رصدی به قامت آسمان خدا به عمق همه کهکشانهای فراژرف. یک رصد که وقتی از اون برمیگردم هزار جور جواب پس ندم که آقا رصد چطور بود و میزان رضایت مندی گروه چطور بود  و و و و..... . شبی میخواستم که فقط مخاطب حرفایم خودم باشم! از افسانه های آسمان فقط خودم به وجد بیایم و با دیدن اجرام ستاره ای هنگ کنم! خیلی توقع زیادی نیست ولی خب پیش نیامده بود که فقط برای خودم در آسمان جولان دهم.

خوب حالا مواد لازم برای رصد تنهایی: *رصدگاه دنج:1عدد *تلسکوپ:1فروند *وسیله نقلیه:1دونه *بلدی راه:1عالمه *همراه: هیچ عدد *لیزر:نمیخواد *دل آسمونی: یه دنیا

برای اینگونه رصدها باید رصدگاهی را انتخاب کرد که در حد فجیهی دنج و منجم پسند باشد. و رصدگاه من جایی بود که اگرچه چندبار تاحالا بیشتر آنجا را زیارت نکرده بودم اما اصالت و نام نشانم را از انجا به ارث برده بودم: روستای طامهر.

طامهر کجاست:

روستایی در 65 کیلومتری شمال شهر یزد که حدود 45 کیلومتر آن جاده خاکی است. نمیدانم چند سال از پیدایش ان میگذرد اما من بار چهارمی بود که پا به طامهر میگذاشتم.روستایی با آسمانی کاملا تارک که تنها نور اندک افق شمالی آن را مورد تهاجم قرار میدهد که از روستای کویری خرانق نشات میگیرد. قدر سر سو به بیش از 5 میرسد و آسمان نسبتا بازی را داراست. 

تا مهر 12 کیلومتر:

ناگفته نگذارم که بدترین خاطره زندگیم را از همین روستای طامهر یدک میکشم. الان درست یک سال از آن حادثه و بلای عجیب میگذرد که باز هم آسمان من را به طامهر کشاند. حادثه ای که در آن من 3نفر از دوستانم چند پشتکی را در خدمت پیچ تند و دره کوچک پایین آن بودیم که البته در آن حادثه کسی بجز من  و ماشینم و تلسکوپ عزیزم، حتی خراش هم بر نداشت. بقدری حادثه عجیب بود که مردم طامهر نام آن پیچ را "پیچ رضا" گذاشتند. ناگفته نماند نصف افرادی که آن پیچ را پیچ رضا میخواندند من رو تا چند روز پیش ندیده بودند.

این شیشه ماشین منه که بعد یک سال هنوز شاهد حادثه است:

 

داغ دلم تازه شد. بماند!!!

بیچاره ماشینم به پیچ که رسید ناگهان داغ کرد. بالاخره به طامهر رسیدم. روستایی که تنها چشمه ای کوچک را حامی خود در دل کویر دارد و دلهای زیادی را مشغول خود ساخته است. روستایی که شاید بیش از چند ساکن دائمی نداشته باشد اما هر هفته خیل زیادی از طامهری ها رو در دل خود جا میدهد و با هوایی خنک و آبی کم ولی گوارا از آنها پذیرایی میکند.

بهانه من برای این رصد تنهایی آش گندمی است هر سال در همین روز ها در طامهر پخته میشود و شلوغ ترین روزهای طامر را رقم میزند.

بعد از ظهر روز چهارشنبه بود که شکرستان یزد را به مقصد رصدگاه دنجم به همراه دو دوست همیشگی یعنی تلسکوپ و ماشینم ترک کردم(البته نه اونقدر دیگه تنها). در سر راه با هر خار مغیلانی همزیستی کردم و به صدای هر جیرجیرک کوهی گوش دادم.

غروب بود که به طامهر رسیدم و خود را برای اولین شب دنج رصدیم اماده کردم. پشت بامی صعب العبور میعادگاه من با اسمان بود. مروری اجمالی بر صور فلکی بی نام نشان و رصد گذرای اجرام مسیه. 

 

 

شاید گفتنش درست نباشد اما واقعا دلم میخواست تنهایی رصد کنم. مکانهای مختلفی را هم انتخاب کردم. از کاپوت ماشین گرفته تا دل کوه. اما خوب تنهای تنها هم که نمیشد. آنقدر شوق اسمان بودم که حاضر بودم مثل چاپارها که روی اسب میخوابیدند پشت تلسکوپم خواب ستاره ببینم.از روی محبت چند تن از اقوام به دیدارم آمدند و من هم آنها را میهمان آسمان کردم. قشنگ بود. خیلی قشنگ. مدتها بود که زیر اسمان سوال پیچ نمیشدم. مدتها بود که با تلسکوپم برای خودخودم جرم نگرفته بودم. تا چهار صبح پنج شنبه رصد و بعد هم خواب بی خواب. صبح که هوا روشن شد صحنه ای باورنکردنی پیش رویم بود. این همه ماشین ان هم در طامهر!!!!! پشت بام را به مقصد گشت و گذار در طامهر ترک کردم. چهره من برای خیلی ها تازگی داشت." این پسره کیه!نوه کیه! دوماد شده! اینا چی چیه همراهش!

خوب البته آن چنان هم غریب نبودم. در چند سوت بعد معارفه بنده پیش جناب دوستان انجام شد و ابراز محبت بود که به سویم سرازیر میشد. در آنی حس طامهرسیونالیستیم گل کرد و یک دل نه صد دل عاشق قریه کویری شدم که لااقل نام فامیلم را از انجا گرفته بودم. همه در فکر آش بودند و من در فکر شب رصدی بعدی!خیلی خودخواهانه است میدانم

برنامه خودم را نوشته بودم: اجرام مسیه مثلث تابستانی، کهکشانهای منطقه دب اکبر و خوشه های منطقه عقرب و قوس ، چندجرم NGC و البته کمی هم عکاسی.

  

تهیه نقشه و اطلاعات دقیق کارهایی که میخواستم بکنم تا ظهر طول کشید. ظهر را مهمان سفره امام حسین(ع) بودیم و بعد از ظهر یک صحنه جالب؛ یک سنگ در سر راه یکی از کوچه های طامهر بود که باید جابجا میشد

 میدونم هیچ ربطی نداره اما میگذارم تا بدونید با طامهری جماعت مقابله نکنید:

 

 

شب شلوغی بود در طامهر. موتورهای برق رصدگاه دنجم را به کلی خراب کرده بود. باید از ده کمی هم که شده فاصله میگرفتم. یک مشکل بزرگ بر سر راهم بود. میترسیدم. دقیقا میترسیدم. با کمک دوستان جدید و قدیمی مکانی را برای رصدم انتخاب کردم . کنار استخر آب طامهر و فاصله ای چندصد متری از منابع کوچک آلودگی نوری.

برنامه داشت خوب پیش میرفت که، باز هم ابراز احساسات دوستانی که واقعا طامهری بودند، مرا خیس عرق شرمساری کرد:

 

 

انگار همه دل مشغول آسمانند و ما منجمها شهرت آن را میبریم. باورم نمیشد با تمام وجود به توضیحات حقیرانه من گوش میدادند به قدری که کاملا جرم و عکس و مسیه و NGC از ذهنم رفت. 

 

برخلاف بسیاری از رصدها شاگردهای آن شب رضا، نه کت شلوار مارک دار پوشیده بودند و نه خاطرات ونیز و پاریس تعریف میکردند ولی انقدر دوست داشتنی بودند که بدترین خاطره زندگی رضا را شستند و بجای آن عشق گذاشتند. مرحبا

انگار مقدر نبود که تنها رصد کنم. بهرحال قشنگ بود هم آسمان و هم انسانهای آسمانی طامهر عزیزم.

ما مسافر کویریم کی میاد ستاره چینی؟؟؟؟؟

 

 

 

 

چندعکس دیگه: 

درکوچه باغهای طامهر: 

 

 

سوغات طامهر: 

 

 

وقتی بالای درخت گیر میفتی: 

 

 

تنهایی زودگذر: 

نظرات 5 + ارسال نظر
پونه یکشنبه 12 تیر 1390 ساعت 12:18 ق.ظ

معنی رصد تنهایی رو هم فهمیدیم

ن.سعادت جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 07:20 ب.ظ

سلام...حیلی خاطره قشنگی بود...خوش به حالتون

علی اصغر طامهری شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 04:41 ب.ظ

باسلام سایت شما رابازدید کردم برای من خیلی جالب بود کاش میتوانستیم دیدار حضوری داشته باشیم

سعید طامهری زاده شنبه 9 دی 1391 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.saeidtamehri.com

سلام آقای طامهری.وبلاگتون رو دیدم بسیار لذت بردم.من از پدرم و پدربزرگم از روستای طامهر زیاد شنیدم. ولی متاسفانه هنوز روستای اجدادیم رو ندیدم.یه سری به سایت من هم بزنید خوشحال میشم.مرسی

محمد چیت ساز پنج‌شنبه 12 تیر 1393 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام آقا رضا امید دارم یک روز با شما در طامهر باشیم ویک شب رو یه رصد به پردازیم وبلاگتون خیلی باحال بود

سلام جناب چیت ساز
روستای طامهر روستای ابا و اجدادی منه البته
شما قدم رنجه بفرمایین یزد ترتیب میدیم شبا برق شهرو قط کنن که همه جا ستاره ها پیدا باشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد